تأثیرات متقابل فلسفه و کلام اسلامی
چکیده:
در طول تاریخ بشریت علوم مختلف، به ویژه آن دسته از علوم که در زمینهها و حوزههای مشترک (در روش، موضوعات و مسایل) پدید آمده و رشد یافتهاند، همواره رابطهای متقابل با یکدیگر داشته و در سیر توسعهی خود، تأثیرات مثبت و منفی مختلفی بر یکدیگر گذاردهاند. (1) در این میان، «فلسفه» به عنوان محور عقلایی تمدن اسلامی و علم «کلام» در جایگاه دفاع از عقاید و آموزههای دین، هر یک نقشی بسیار مهم در تاریخ علم و توسعهی معرفتهای دینی و بشری داشتهاند. از این رو، شناخت روابط متقابل این دو علم با یکدیگر علاوه بر اینکه میتواند در فهم بهتر آموزهها و بینشهای دینی تأثیرگذار باشد، در طرح مسایل جدید و پاسخگویی به چالشهای نوین نیز مؤثر و مفید خواهد بود. نخستین تأثیر نگاه بدبینانه متکلمان اسلامی به فلسفه به سبب وجود پارهای گزارههای نامقبول و به ظاهر ناسازگار با شرع در میان گزارههای آن بازمیگردد. (9) از آنجا که متکلمان در میان مسلمانان مشهور به تشرع و پاسداری از آموزههای دین بودند، نگاه بدبینانهی آنها به فلسفه و گزارههای فلسفی سبب شد، فلاسفه در پی انطباق آموزههای فلسفی خود با آموزههای دینی برآیند. استاد رضایی با ارایهی مقدماتی در باب تعریف و نسبت تاریخی میان این دو علم در دو بخش: تأثیرات کلام بر فلسفهی اسلامی و تأثیرات فلسفه بر کلام اسلامی، به بحث و بررسی این تأثیرات متقابل میپردازد.بخش اول: مقدمات بحث
بحث تأثیرات متقابل فلسفه و کلام اسلامی میتواند شاخهها و زیرشاخههای متعددی داشته باشد؛ اما آنچه در این نشست مورد توجه و عنایت ما است، بررسی کلان و کلی موضوع بدون توجه به شاخهها و شعب احتمالی آن است. لازم است در ابتدای بحث مقدماتی را بیان کنم تا به بحث اصلی برسیم.1-1: تعریف فلسفه و کلام
پیش از شروع بحث تأثیرات متقابل فلسفه و کلام اسلامی باید تعریفی از فلسفه و کلام ارایه دهیم.1-1-1: تعریف فلسفه
مراد از واژهی فلسفه همان تعریف مشهور و مقبول حکما است یعنی فلسفه، علمی است که از عوارض ذاتیهی موجود بماهو موجود بحث میکند.
2-1-1: تعریف کلام
دربارهی علم کلام، تعاریف متعددی ارایه شده است (2) و بنده دو تعریف مشهورتر را عرض میکنم. مبتنی بر تعریف نخست علم کلام، علمی است که درصدد اثبات گزارههای اعتقادی دینی به صورت استدلالی است. تعریف دوم، کلام را علمی میداند که به روشی استدلالی دربارهی مبدأ و معاد بحث میکند. در این تعریف، موضوع علم کلام مبدأ و معاد است و قهراً نبوت و امامت را از شعب بحث مبدأ، و نفسشناسی را از شعب معاد به حساب آورده میآورد.
2-1: تقدم کلام بر فلسفه
مقدمهی دوم این است که بدون شک علم کلام به عنوان یک علم اقدم بر فلسفه است. حضور فلسفه به عنوان یک دانش به پس از عصر نهضت ترجمه و ترجمهی کتب فلسفی از یونانی به عربی میرسد؛ (3) اما علم کلام اسلامی از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم به صورت یک علم و دانش مطرح شده و کتابهای فراوانی دربارهی آن نوشته شده است. (4)این اقدمیت، آثاری عملی در پی دارد که یکی از آنها این است که فلسفه میتوانسته ناظر بر کلام باشد. یعنی چون از آغاز ورودش به فرهنگ اسلامی، تراثی به نام کلام اسلامی در اختیارش بوده که در روش و بسیاری مسایل همگن و هماهنگ بودهاند و هستند؛ بنابراین فلسفهی اسلامی میتوانسته ناظر برگزارههای کلامی باشد.
3-1: نسبت فلسفه و کلام
مقدمهی سوم نسبت میان فلسفه و کلام است. در نسبت میان فلسفه و کلام، ساحات مشترک و اختصاصی وجود دارند. یعنی در فلسفه مباحثی مطرح است که در کلام طرح نمیشود و از دیگر سو در کلام موضوعات و مسایلی مطرح میشود که ملحوظ در فلسفه نیست.همچنین ساحت مشترکی نیز وجود دارد که مسایل و مباحث مطروح در آن در هردو حوزهی فلسفه و کلام مورد اهتمام است. آنچه از تأثیرات متقابل فلسفه و کلام اسلامی در این نشست مورد بحث قرار میگیرد، تأثیرات واقع در ساحت مشترک بین این دو است. گرچه در ساحات مختص نیز تأثیراتی وجود دارد؛ اما از آنجا که این تأثیرات باواسطه هستند، مورد عنایت ما در اینجا نیستند. نمونهای مصداقی از این مورد این است که مثلاً در فلسفه به طور مستقیم به بحث امامت خاصه پرداخته نمیشود؛ اما گستردهترین بحث کلام اسلامی، بحث امامت آن هم امامت خاصه است؛ چنان که یک کتاب کلامی به نام «الألفین» (5) در همین موضوع نگاشته شده است.
البته ابن سینا در انتهای شفا جملهای دارد اما این جمله استطرادی است، جملهای فیلسوفانه نیست و اگر ابن سینا متعرض آن نمیشد، از فلسفهی شفای او چیزی کم نمیشد.
4-1: مراد از فلسفه و کلام اسلامی
در هر بحثی دربارهی ترابط فلسفه و کلام حتماً باید دو نکته را لحاظ کرد. نخست اینکه مقصود ما از فلسفه و کلام، چه فلسفه و کلامی است؟ در بحثی که به آن خواهیم پرداخت مقصود بنده از فلسفه، فلسفهی اسلامی و مراد از کلام، کلام شیعی و به تبع کلام سنی است؛ چراکه اگر مقصود خود از فلسفه و کلام را دقیقاً مشخص نکنیم، نمیتوانیم در بیان تأثیرات متقابل آنها به شکلی شفاف سخن بگوییم.نکتهی دوم اینکه باید بین دو عصر در تاریخ تطور کلام تفکیک کنیم: عصر پیش از نگاشته شدن تجریدُالإعتقاد توسط خواجه طوسی و عصر پس از آن. در همین راستا میتوانیم مقدمه پنجمی را نیز اضافه کنیم.
5-1: نقش خواجه در ترابط فلسفه و کلام اسلامی
بدون شک خواجه نصیرالدین طوسی در بحث ترابط فلسفه و کلام اسلامی نقشی آفرید که سرنوشت کلام را متحول کرد. (6) حال سؤالی پیش میآید که آیا کاری که خواجه در جهت نزدیکی کلام به فلسفه انجام داد به نحوی که ادبیات و مباحث کلامی، رنگ و بوی فلسفی به خود گرفت، خدمت بود یا خیانت؟ البته اگر هم کسی بر این باور باشد که کار خواجه خیانت بود، مراد این نیست که کار او قبح فاعلی داشته است، بلکه قبح فعلی آن مد نظر است. چراکه شخصیت اخلاقی خواجه بزرگتر از چنین تهمتی است تا آنجا که علامه حلی که خود در میان علمای شیعه در جامعیت بی نظیر است درباره ایشان گفته است که ما در اخلاق کسی را بالاتر از خواجه نداریم.در این باره دو نظر اصلی وجود دارد. عدهای کار خواجه را بالاترین خدمت به کلام میدانند که باعث پایداری و ثبات آن شد. محوریت اندیشه و کتاب تجریدالاعتقادِ خواجه سبب شد که حتی بزرگان متکلمان اهل سنت چون سید میرشریف، سعد تفتازانی و قوشچی مجبور شوند همان مسیر را طی کنند. (7) یعنی خواجه با تفکر شیعی در تاریخ کلام جریانسازی کرد.
گروه دوم نیز معتقدند کار خواجه خیانت به علم کلام بود که سبب شد کلام، اصالت کلامی خود را از دست داده و تبدیل به نحلهای فلسفی شود. (8)
مقدمهی ششم و آخر این است که عدهای معتقدند بحث تأثیرگذاری فلسفه و کلام در یکدیگر متعلق به دو ساحت است:
1. قبل از خواجه چه در کلام شیعه و چه سنی؛ و 2. بعد از خواجه نصیر.
مرحوم عبدالرزاق لاهیجی که خود از اکابر متکلمان شیعه بود، معتقد است کلام شیعی پس از خواجه نصیرالدین طوسی، چیزی جز فلسفه نیست.
بخش دوم: تأثیرات کلام در فلسفهی اسلامی
همانطور که گفتیم کلام اقدم بر فلسفه است، از اینرو نظم منطقی مباحث حکم میکند که ابتدا به تأثیرات کلام در فلسفهی اسلامی بپردازیم.1-2: نگاه بدبینانه متکلمان به فلسفهی اسلامی
نخستین تأثیر نگاه بدبینانه متکلمان اسلامی به فلسفه به سبب وجود پارهای گزارههای نامقبول و به ظاهر ناسازگار با شرع در میان گزارههای آن بازمیگردد. (9) از آنجا که متکلمان در میان مسلمانان مشهور به تشرع و پاسداری از آموزههای دین بودند، نگاه بدبینانهی آنها به فلسفه و گزارههای فلسفی سبب شد، فلاسفه در پی انطباق آموزههای فلسفی خود با آموزههای دینی برآیند. البته بحث تطبیق آموزههای فلسفه با دین، اختصاص به مرحوم صدرالمتألهین ندارد و حتی در آثار ابن سینا، فارابی و سهروردی نیز این رویکرد مشاهده میشود. ابن سینا حتی برخی از سوَر قرآنی را تفسیر کرده و رسالهای در تفسیر برخی روایات دارد و مجموع مأثورات (آیات و روایاتی) که در مجموعه آثار او مورد استشهاد قرار گرفته است، کمیتی عظیم را تشکیل میدهد. (10)1-1-2: تلاش فلاسفه در سازگاری با دین و دادههای دینی
بدبینی متکلمان که در میان مسلمین شهره به دیانت هستند و اتهام آنها به فلاسفه دربارهی عدم سازگاری آموزههای فلسفی با آموزههای دینی، سبب شد فلاسفه به منظور انطباق دادههای و گزارههای فلسفی با دادههای دینی تلاش کنند.
در اینجا ذکر دو نکته حایز اهمیت است: نکتهی اول اینکه معنای این تلاش فیلسوف، کار کلامی نیست. متکلم ابتدا معتقد به گزارههای دینی است و سپس تلاش میکند در جهت اثبات آنها استدلال و برهان مناسب را پیدا کند؛ چه برهان عقلی و چه نقلی؛ اما فیلسوف تلاش میکند در ابتدا بر حقایق هستی برهان اقامه کند و بعد ببیند آیا آنچه را که یافته است از طرف اولیای دین نیز مورد عنایت بوده و در میان گزارههای دینی شاهدی بر آن وجود دارد یا نه؟ و اگر وجود دارد با چه کیفیتی است. (11) برای مثال ابن سینا ابتدا برهان صدیقین (برهان وجوب و امکان) را در اثبات واجب اقامه میکند و بعد آن را مفاد آیهی «شهد الله أنّه لا اله الا هو» میشمرد که در آن خداوند به وحدانیت خود شهادت میدهد و هیچ غیری در این اثبات در کار نیست.
2-1-2: توفیق بیشتر کلام در سازگاری با دین
نکتهی دوم اینکه در این راستا کلام از فلسفه موفقتر است؛ چون وضع کلام، عقلانی و برهانی کردنِ آموزههای دینی بوده و دفاع عقلانی از آموزههای اعتقادی دین وظیفهی متکلم است نه فیلسوف. بنابراین نباید گسترهی تطابق و انطباقی را که در کلام شاهدیم از فلسفه متوقع باشیم.
3-1-2: تفاوت مراتب فلاسفه در سازگاری با دین
سوم اینکه همهی فلاسفه در پیمودن مسیر انطباق حقایق فلسفی با گزارههای دینی به یک اندازه موفق نبودهاند. مرحوم علامه طباطبایی (قدس سره) در تفسیر المیزان و جاهای دیگر بر این مطلب تصریح دارند که فلاسفه زیادی تلاش کردند تا فلسفه را با دین منطبق کنند و از کسانی چون ابن سینا و ابن ترکه و سهروردی نیز نام میبرد و میفرماید انصاف این است که بگوییم آن که در این زمینه بیشترین موفقیت را کسب کرد، صدرالمتألهین بود. فلسفه، آموزههای کلامی را مورد نقد و بررسی قرار داده و در صورت لزوم بطلان آنها را اعلام میکرد، آموزههایی که برخی از آنها زیرین و اساسی بودند، آموزههایی چون حدوث زمانی عالم یا ملاک معلولیت که متکلمان آن را حدوث میدانستند. پس اولین تأثیر کلام بر فلسفهی اسلامی نگاه بدبینانه متکلمین به فلسفه و تلاشهای فلاسفه بود که دو منشأ اصلی داشت: اول اینکه کلام در عرصهی جامعهی اسلامی رقیب پیدا کرده بود، همچنان که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: نُه دهمِ حسد در میان علما است؛ 2- علت دیگر این بود که چون در عصر ترجمه هر چیزی به نام حکمت ترجمه میشد، گزارههایی نیز در این میان سربرآوردند که با دین و گزارههای دینی ناسازگار بودند. همین نگاه نیز در نهایت سبب شد فلاسفهی اسلامی که دل در گروی دین داشتند سعی کنند بین دین و گزارههای فلسفی تطبیقی دهند و این بعدها تبدیل به جریانی در حکمت اسلامی شد که ثمرات و برکات آن را در آثار صدرا، فیض کاشانی، قاضی سعید قمی، مرحوم طباطبایی، مرحوم امام و شهید مطهری میبینیم.
2-2: ایراد اشکال بر مباحث فلاسفه
دومین تأثیر کلام بر فلسفهی اسلامی به تعبیر شهید مطهری، ناخنک زدنهای متکلمان بر فیلسوفان است. (12) ناخنک زدنها عبارت اُخرای اشکالات است. پس از عرضهی فلسفه و براهین و مباحث فلسفی در میان جامعهی مسلمان، متکلمان با همان نگاه بدبینانه، مباحث فلسفی را مورد انتقاد قرار دادند و ادعاهای فلاسفه را با برهان و استدلال رد کردند. بخش قابل توجهی از مباحث فلسفی امروز ما به برکت همان ناخنک زدنهایی است که متکلمان در ردّ دعاوی فلاسفه انجام میدادند.3-2: طرح مباحث نوین
سومین تأثیر کلام بر فلسفهی اسلامی، مربوط به مباحثی نوینی است که متکلمان طرح میکردند و فلاسفه به نحوی مجبور بودند نفیاً یا اثباتاً در ارتباط با آنها اظهارنظر کنند. (13) به عنوان مثال متکلمان، این بحث را مطرح کردند که آیا انتقال عرض از مکانی به مکان دیگر امکانپذیر است؟ یعنی اگر زیر ظرف آبی آتش روشن کنیم، آیا حرارت به عنوان یک عرض از آتش به ظرف آب منتقل میشود؟ یا نه وقتی میگوییم ظرف گرم شد از باب تشبیه و مشابهت است.بخش سوم: تأثیرات فلسفهی اسلامی در کلام اسلامی
به عقیده بنده تأثیر فلسفه بر کلام را دو سطح میتوانیم بررسی کنیم، سطح کلان و خُرد.1-3: تأثیر فلسفه بر کلام در سطح کلان
در سطح کلان نیز با دو نگاه میتوانیم این تأثیر را بسنجیم، نگاه منفی و نگاه مثبت.1-1-3: نگاه مثبت در بررسی تأثیر فلسفه بر کلام در سطح کلان
آنچه در نگاه مثبت میتوانیم به عنوان تأثیر فلسفهی اسلامی بر کلام اسلامی ارزیابی کنیم، ارتقای سطح کلام بود. اگر فلسفه وارد جهان اسلام نشده و اینگونه گسترده نشده و عقول نوابغی چون ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا را به خود مشغول نکرده بود، ما امروز کلام شیعی را در این سطح گسترده و غنی در دست نداشتیم. این مطلب از دو طریق قابل بررسی است. اول با استفاده از تجربه و تحقیق میدانی؛ و دوم با استفاده از حدسی.
1-1-1-3: رویکرد تجربه و تحقیق میدانی
وقتی به رسالهها و نظریات و گزارهها و نظامهای کلامی پیش از عصر ترجمه مراجعه میکنیم و سطح مباحث آنها را با آنچه پس از عصر ترجمه مطرح شده است، مقایسه میکنیم پیشرفت زیادی را در کلام اسلامی مشاهده میکنیم که ناشی از تأثیر فلسفه است.
2-1-1-3: رویکرد حدسی
اما آنچه از راه حدس قابل بررسی است این است که اگر گزارههای فلسفیِ ناشی از تأثیر فلسفه بر کلام اسلامی را از کلام پس از عصر ترجمه جدا کنیم، چیزی که از کلام باقی میماند، چندان غنی و بارور نخواهد بود.
2-1-3: نگاه منفی در بررسی تأثیر فلسفه بر کلام در سطح کلان
نگاه منفی همان است که پیشتر نیز اشاره کردم و آن اینکه کلام را فلسفه ذبح کرد! یعنی آنچه خواجه نصیر در فلسفی شدنِ کلام انجام داد، سبب شد کلام استقلال خود را از دست بدهد و نحلهای کاملاً فلسفی شود. (14) درحالی که کلام فلسفه شده، دیگر کلام نیست و ساحت این دو از هم جدا است. به ادعای این گروه فلسفه، کلام را در ساحت مشترک از بین ببرد؛ یعنی آنچه امروز از دانش کلام در دست ما است، به ساحت خاص بازمیگردد و در ساحت مشترک بین این دو، چیزی جز فلسفه نیست؛ چنانکه وقتی بدایةُ الحکمه را -که کتابی فلسفی است- با بخش امور عامهی تجرید یا المحاضرات مقایسه میکنید، تفاوتی چشمگیر بین آنها نمیبینید.
2-3: تأثیرات خُرد فلسفهی اسلامی بر کلام اسلامی
1-2-3: نقد آموزههای کلامیفلسفه، آموزههای کلامی را مورد نقد و بررسی قرار داده و در صورت لزوم بطلان آنها را اعلام میکرد، آموزههایی که برخی از آنها زیرین و اساسی بودند، آموزههایی چون حدوث زمانی عالم یا ملاک معلولیت که متکلمان آن را حدوث میدانستند. فلاسفه، حدوث زمانی عالم را با استدلالی نظیر این استدلال باطل اعلام کردند که زمان جزء عالم است و حادث زمانی بودن زمان، مستلزم قدیم بودن آن است زیرا معنای حدوث زمانی زمان، این است که زمانی بوده که زمان نبوده و این همان قدم زمان است. (15) از دیگرسو فلاسفه، ملاک معلولیت را نه حدوث که مکان میدانستند. (16)
2-2-3: تکمیل آموزههای کلامی
در اینجا برخلاف مورد قبل فیلسوف، گزارههای کلامی را ابطال نمیکند؛ بلکه فهم متکلم از آنها را تکمیل نموده و ارتقا میبخشد. نمونههای این چنینی فراوان است. به عنوان مثال میتوان به برهان حدوث (17) اشاره نمود که فلاسفه آن را بازبینی و بازسازی کردند.
3-2-3: تعمیق تأملات کلامی در مورد مسایل مختلف
اگر کلام را در دورهی پس از تأثیرگذاری فلسفه با دورهی پیش از آن مقایسه کنید، متوجه نقش مثبت و سازندهی فلسفه در تعمیق تأملات متکلمان خواهید شد. البته ناگفته نماند هر علمی سیر تطوّری دارد که معمولا سیری تکاملی است. اما سیر طبیعی تطور علم کلام یک موضوع است و سیر تطوّری آن با درنظرگرفتن تأثیر فلاسفه در تعمیق مباحث کلامی موضوعی دیگر، برای نمونه کافی است فقط کتب کلامی پس از تجریدُالإعتقاد خواجه؛ مانند مواقف و مقاصد را با کتب پیش از آنها مقایسه کنید تا اثر تعمیق مباحث کلامی را توسط فلسفه به ویژه در ساحت مشترک بین کلام و فلسفهی اسلامی به روشنی ببینید.
نمایش پینوشتها:
1- تاریخ سخنرانی: آبان 1388 ش.
2- جهت آشنایی با برخی از تعاریف علم کلام ر.ک: سید شریف جرجانی، التعریفات، ص 80؛ عبدالرزاق لاهیجی، شوارق الالهام، ص 5؛ عضدالدین ایجی، المواقف، ص 7؛ سیدشریف جرجانی، التعریفات، ص 80؛ عبدالرحمن ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص 58؛ علی ربانی گلپایگانی، درآمدی بر علم کلام، ص 35.
3- آشنایی با پیدایش فلسفه اسلامی رک: جاکا بچیر، پیدایش فلسفه در اسلام و سهم ایران در آن.
4- برای آشنایی بیشتر با تاریخ و نحوه پیدایش علم کلام رک: رسول رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی؛ علی ربانی گلپایگانی، تاریخ و علل ظهور علم کلام.
5- یکی از آثار مهم علامه حلی است. علامه کتاب را به یک مقدمه، دو مقاله، و یک خاتمه تقسیم نموده است. ایشان در مقدمه میگوید: «... من در این کتاب، از ادلهی یقینی و برهانهای عقلی و نقلی هزار دلیل بر امامت سیدالوصیین علی بن ابی طالب (علیه السلام) و هزار دلیل برابطال شبهات مخالفین آوردم. همچنین به قدر کفایت ادلهای بر امامت بقیهی ائمه (علیهم السلام) ذکر کردم.» اصل کتاب در دو جلد تألیف شده و پس از علامه، فخرالمحققین آن را جمعآوری و مرتب نموده است. علامه در مقدمه کتاب، بحثهایی دربارهی امام، شخصیت امام، وجوب نصب امام و صفات لازم در وجود امام مطرح کرده و پس از آن، ادله مخالفین را ذکر نموده و به آنها پاسخهای جامع و کامل داده است. علامه در تمام کتاب، از ادله نقلی و عقلی به طور همزمان استفاده کرده است. (علامه حلی، الالفین الفارق بین الصدق والمین، ترجمه محمد رحمتی شهرضا).
6- شهید مطهری در این باره میگوید: کتاب تجریدُ الاعتقاد خواجه نصیر را میتوان حلقه اتصال کلام و فلسفه دانست. خواجه نصیر، علم کلام را داخل در فلسفه کرد و درواقع مؤسس «کلام فلسفی» شمرده میشود؛ یعنی علم کلام را از صبغه جدلی خارج و صبغه فلسفی و عقلی به آن بخشید، و بعد از او غالب متکلمین از قبیل علامه حلی، فضل الدین کاشانی، میثم ابن علی بحرانی و... چنین کردند. همچنین صدرالمتألهین شیرازی و ملاهادی سبزواری نیز مسایل کلامی را در ضمن فلسفه و با منهج فلسفی مطرح کردند.» (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 95).
7- سیدیدالله یزدان پناه، خواجه نصیرالدین طوسی و سطوح سهگانه کلامی فلسفی و عرفانی در اندیشه او، ص 15؛ حمید عطایی نظری، نقش فیاض لاهیجی در فلسفی شدن کلام شیعه، ص 75.
8- جهت آشنایی بیشتر با نظرات مخالفان و موافقان فلسفی شدن کلام ر.ک: سیدمحمدمهدی افضلی، فلسفی شدن علم کلام، رویکرد ناموجه یا روند گریزناپذیر؟، ص 51-49.
9- جهت آشنایی بیشتر با دلایل و انگیزههای مخالفت با فلسفه اسلامی ر.ک: میزگرد فلسفهشناسی (5)؛ عوامل و زمینههای مخالفت با فلسفه درجهان اسلام، مصاحبه شوندگان: محمدتقی مصباح یزدی، حسن ممدوحی، غلامرضا فیاضی.
10- آثار دینی ابن سینا بیشتر تفاسیری است که بر سورههای قرآن مجید نگاشته است؛ مانند تفسیر سوره اخلاص و ناس و اعلی، و نیز رسالاتی درباره زیارت و قضا و قدر و معاد و رساله نیروزیه که بیشتر جنبهی رمزی دارد و به علوم غریبه مربوط است.
ابن سینا در تفاسیر خود بر قرآن کریم، کوشش معلم ثانی را برای تلفیق دین و فلسفه ادامه داده و در هماهنگی و وفاق بین فلسفه عقلی و تعالیم آسمانی زحمات فراوانی کشیده است. این هدف را در قرون بعدی شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی و علی بن ترکه اصفهانی و میرداماد دنبال کردند و بالاخره ملاصدرا به تلفیق کامل بین عرفان و شرع و استدلال نایل آمد. (رجوع شود به صدرالدین شیرازی، رساله سه اصل، تصحیح و مقدمه سیدحسین نصر، ص 12-20).
11- جهت آشنایی بیشتر ر.ک: احمد شفیعی، رابطه فلسفه و کلام.
12- سهم متکلمان در بسیاری از مسایل فلسفه اسلامی از جنبه منفی است. یعنی از جنبه ناخن زدن و تخریب است. و متکلمان همواره کوشش داشتهاند نظرات فلاسفه را بکوبند و در آنها تشکیک نمایند و نظرات دیگری در مقابل نظر آنها ابراز دارند بالطبع زمینه را برای برخورد عقاید و آرا فراهم میکردهاند و در خلال همین اصطکاکها و تصادمها بوده که برقی جهیده و افکار نویی پا به عرصه گذاشته است. فلسفه اسلامی قسمتی از پیشرفت و توسعه خودرا مدیون تشکیکات متکلمان است. (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 13، ص 288 و 240؛ همو، شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 273).
13- فلسفهی اسلامی و کلام اسلامی در یکدیگر زیاد تأثیر کردهاند. یکی از آن تأثیرات این است که کلام برای فلسفه مسایل جدیدی جبراً مطرح ساخت و فلسفه نیز موجب شد، دایرهی کلام وسعت یابد. به این معنا که ضرورت طرح بسیاری از مسایل فلسفی در قلمروی کلام لازم شناخته شد. (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 61).
14- کلام بعد از دورهی خواجه نصیر، همان مقداری که سبک جدلی داشت، آن را نیز از دست داد و تمام آن برهانی شد. در این زمان بود که در حقیقت کلام استقلال خود را در مقابل فلسفه از دست داد. (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 95).
15. جهت آشنایی بیشتر با این بحث، ر. ک: محمدحسین فاریاب، رضا برنجکار، سیری در مسئله حدوث و قدم زمانی عالم در تاریخ فلسفه؛ محمدحسین فاریاب، تحلیلی بر مشئله حدوث و قدم زمانی عالم در تاریخ کلام اسلامی.
16. ر.ک: محمد سعیدی مهر، حدوث ذاتی و نیازمندی به علت.
17. ر.ک: محمد اکوان، بررسی تطبیقی برهان جهان شناختی فلسفی و کلامی؛ محمدحسین فاریاب، تحلیلی بر مسئله حدوث و قدم زمانی عالم در تاریخ کلام اسلامی.
نمایش کتابنامه:
1. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، دارالقلم، بیروت، 1978 م.
2. افضلی، سید محمد مهدی، فلسفی شدن علم کلام، رویکرد ناموجه یا روند گریزناپذیر؟ معارف عقلی، ش 14، 1388 ش.
3. اکوان، محمد، بررسی تطبیقی برهان جهان شناختی فلسفی و کلامی، پژوهشهای فلسفی -کلامی، ش 30، 1385 ش.
4. ایجی، عضدالدین، المواقف عالم الکتاب، بیروت، بیتا.
5. جاکا بچیر، پیدایش فلسفه در اسلام و سهم ایران در آن، هلال، ش 87، 1347 ش.
6. جرجانی، سید شریف، التعریفات، دارالفکر، بیروت، 1419 ق.
7. ربانی گلپایگانی، علی، تاریخ و علل ظهور علم کلام، کیهان اندیشه، ش 50، 1372 ش.
8. ـــ، درآمدی بر علم کلام، انتشارات دارالفکر، قم، 1378.
9. رضوی، رسول، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، معارف عقلی، ش 3، 1385 ق.
10. سعیدی مهر، محمد، حدوث ذاتی و نیازمندی به علت، نامه مفید، ش 39، 1382 ش.
11. شفیعی، احمد، رابطه فلسفه و کلام، مربیان، ش 5، 1381 ق.
12. صدرالدین شیرازی، رساله سه اصل، تصحیح و مقدمه سید حسین نصر، تهران 1340.
13. عطایی نظری، حمید، نقش فیاض لاهیجی در فلسفی شدن کلام شیعه، اندیشه نوین دینی، ش 26، 1390 ش.
14. علامه حلی، الالفین الفارق بین الصدق والمین، ترجمه محمد رحمتی شهرضا، چاپ دوم، انتشارات پیام علمدار، تهران، 1392 ش.
15. فاریاب، محمدحسین، تحلیلی بر مسئله حدوث و قدم زمانی عالم در تاریخ کلام اسلامی، پژوهشهای اعتقادی کلامی، ش 10، 1392 ش.
16. ــــ، برنجکار، رضا، سیری در مسئله حدوث و قدم زمانی عالم در تاریخ فلسفه، معرفت فلسفی، ش 33، 1390 ش.
17. لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام، اصفهان، انتشارات مهدوی، بیتا.
18. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1378 ش.
19. میزگرد فلسفه شناسی (5)؛ عوامل و زمینههای مخالفت با فلسفه در جهان اسلام، مصاحبه شوندگان: مصباح یزدی، محمدتقی؛ ممدوحی، حسن؛ فیاضی، غلامرضا، معرفت فلسفی، ش 5، 1383 ش.
20. یزدان پناه، سیدیدالله، خواجه نصیرالدین طوسی و سطوح سه گانه کلامی فلسفی و عرفانی در اندیشه او، حکمت عرفانی، ش 3، 1391 ش.
جمعی از نویسندگان؛ (1395)، کرانههای عقل و معنا (گفتارهایی در موضوعات و مسایل کلامی، فلسفی و عرفانی)، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}